Posts

از لذت ها

ترس از سیاهی گیر اندازننده

محبت

چه سازم با خاری که بر دل نشیند؟

از نامه

از گفت و گوهای تلفنی

و تو چه میدانی

پرتقال دان زات دان

نقره فام گیسو

به گریه نشستم برابر تو

یادم باشه نمیدونستم چرا

صید تو هستم به شادی چون که صیادم تو باشی

خوشا صبحی که آغازش تو باشی

این کیست

اون شب پر ستاره ی باده در دست

نه این نه اون بتوچه