نمیدونم گاهی چطور این فرایند غمگین و بیچاره شدن تو من طی میشه مثلا امروز اومدم کار کنم با اینکه بمن زنگ زدن تو هم بیا ناهارم باهم باشیم و خودم همیشه سعی کردم از هم متنفر نباشن تهش از اینکه همکارم رفته پیش اون که در مورد کار صحبت کنن و عکساشو میبینم اینستا یطوریم شد که اسم ح
سمو نمیدونم بعد یجایی از شعر یه ترانه که فکرمو مشغول کرده بود فرستادم یکی بعد اینکه معنیشو گفت اظهار کرد مولانا مهمله این خواننده هم مهمله و خلاصه دیگه بعدش نتوستم از شعر لذت ببرم اومدم ناهار درست کنم پنیر برشته که شوید نداشتیم ،نودل شفته شد و نون تست هم گیر کرد تو تستر و خرد شد موقع خوردن نودل و تخم مرغ گربه هه اومد رو مبل کنارم که همیشه عاشق تخم مرغه و نخوردش شروع کرد به یجور لیسیدن خودش که انگار اه بابا تو هم با این ناهارت!بغض قلمبه ای هم تو گلو دارم که غذا بزور از کنارش پایین میره و ماسیده میشه بهش ،اینا هیچکدوم از پا برانداز نیست ولی اینکه نمیدونم چرا اینطور نا خوشم ناراحتم میکنه.
سمو نمیدونم بعد یجایی از شعر یه ترانه که فکرمو مشغول کرده بود فرستادم یکی بعد اینکه معنیشو گفت اظهار کرد مولانا مهمله این خواننده هم مهمله و خلاصه دیگه بعدش نتوستم از شعر لذت ببرم اومدم ناهار درست کنم پنیر برشته که شوید نداشتیم ،نودل شفته شد و نون تست هم گیر کرد تو تستر و خرد شد موقع خوردن نودل و تخم مرغ گربه هه اومد رو مبل کنارم که همیشه عاشق تخم مرغه و نخوردش شروع کرد به یجور لیسیدن خودش که انگار اه بابا تو هم با این ناهارت!بغض قلمبه ای هم تو گلو دارم که غذا بزور از کنارش پایین میره و ماسیده میشه بهش ،اینا هیچکدوم از پا برانداز نیست ولی اینکه نمیدونم چرا اینطور نا خوشم ناراحتم میکنه.
Comments
Post a Comment