به گریه نشستم برابر تو

انگار خیلی سال پیش بود قرار گذاشتیم پارک طالقانی ،خیلی دلم گرفته بود به هیچکس نمیشد حرفی بزنم نمیدونم چطور قرار شد باهاش حرف بزنم تا قبلش سه باری بیرون رفته بودیم یبار من عینک گردشو زده بودم،دوستم ازم عکس گرفته بود بعد گفت هیچکس تاحالا اجازه نداشت عینکمو بزنه البته منم بی اجازه برش داشته بودم،یبارم برام دوربین خریده بود خودم خواسته بودم  زنیت آنالوگ و شب های زیادی  شب های خیلی زیادی حتی قبل رابطم با مرد باهاش حرف زده بودم یادمه  در مورد عکس وبلاگم هم نظرشو پرسیده بودم بنظرم تو چهارچوب دوستی  خیلی دور و معمولی بودیم  از چهارده سالگی من ولی اونروز دیدمش براش از ترسام گفتم از خیانتای مردی که دوستش داشتم از اینکه فکر میکردم بدون اون نمیتونم زندگی کنم و رسما به من گفته که خیلی بچه م و میخواد بره تو رابطه ای حتی  رفته و با زنی بزرگتر از خودش دوسته که شبا هم میرن بدمینتون منم خودم راکتش رو پشت ماشینش دیده بودم داشتم گوله گوله اشک میریختم نوزده ساله م بود به کمترین وزن همه ی این سالهام رسیده بودم لاغر بودم چهل و نه کیلو و جمع شده بودم پشت میز مربعی چوبی و گوله گوله اشک میریختم با دستام بازی میکردم  ،ازشم انتظار نداشتم دستمو بگیره بهش داشتم چیزایی رو میگفتم که خفه م کرده بود و انقدر برام تحقیر کننده بودن که روم نشده بود به صمیمی ترین آدمای زندگیم بگم حتی براش گفتم  نه تنها از نبودن و نداشتن مرد میترسم از باکره نبودنم هم میترسم با اینکه پشیمون نیستم ولی از بعد میترسم،یجایی  ازش پرسیدم من بچه م ؟من بچه م که وقتی زیر اون درخته داشته بهم میگفته که نمیخواد باهام باشه من لبخند زدم و بغضمو قورت دادم  و موهای تنک و نازک قهوه ای مو بردم پشت گوشم و گوشواره پیچ پیچی دایره ای استیل م تو گوشم چرخ خورده و برق زده از نور آفتاب بعد  آستینای مانتو چهارخونه قرمز مشکیمو کشیدم تا روی انگشتام تو چشماش نگاه کردم نگاه ها از اونا که بتونه ببینه چقدر دوستش دارم و ندیده بود و نگفتم نرو بمون یا بهش حس عذاب وجدان نداده بودم با گریه و زاری و دوستت دارم گفتن (الان که فکر میکنم میبینم چه طور میتونست پشت کنه به دوست داشته شدن و آسیب زدن به دختر نوزده ساله ای که  اونقدر عمیق بود )همینجا سرمو آوردم بالا که بهم بگه نه تو بچه نبودی دیدم دوبرابر م اشک ریخته دوست معمولی دور من ،یادمه دیگه حرفی نزدم یادم نیست بعدش چطور خداحافظی کردیم و رفتیم فقط اشکاشو یادمه و اینکه هیچوقت نفهمیدم چرا گریه کرد .
پ ن :این آهنگ اصفهانی تو گوشی دوستم بود که امانت دست منه و نمیدونم چرا با این ترانه یاد اون لحظه افتادم قبلن هیچوقت یادش نشده بودم.

Comments