نقره فام گیسو

از رنگ موی نقره ایم به موهای لخت مشکیش زد  شد جوگندمی گفتم واااای که چه با شکوه و زیباتر شدی .تو چشمام خیره شد که کاش شوهر م مثل تو باشه همیشه بهم بگه زیبام،هرچند به مسخرگی گفتیم من شوهرش شم خودم ولی فکر کردم کدوم مردی همیشه حواسش به این  هست.یادم افتاد چند سال پیشمو که تازه استاندارد  های زیبایی مثل لاغری و پستان های خوش فرم و جوونی رو داشتم ،،چقدر دلگیر میشدم وقتی مرد لباس منو تن دوستم میدید و تعریف میکرد و تو جمع همه میگفتن به من که بیشتر میومده و تازه میگفت مگه لباس تو بود؟عالی میشد  دلگیری من و سرخوردگی تو جمع.یا اینکه اونروزا که انقدر هی رنگ موهای جذاب داشتم و حتی یکبار هم هیچ جمله ای نگفت که اگر کلا رنگ براش مسخره بود دلخور نمیشدم ولی میدونستم در مورد دیگران براش جذابه  انگار قصدی هم نبود واقعا من  معمولی شده  بودم چون یبار خونه دوست زوجمون و قتی مرد از بیرون اومد و زن با ذوق رفت سمتش  و گفت موهای قرمزمو ببین یعنی حتی  واینساد که مرد کشف و توجه کنه و مستقیم گفت و مرد زدتش کنار مشغول گفت و گو با ما شد من بغض کردم و تو راه گفت بنظرش مرد چقدر بیشعور بوده که اونجور ذوق زن رو نادیده گرفته  حداقل لبخند میزد میبوسیدتش! راستش سکوت کردم چون بارها این بی توجهی رو خودشم داشته البته مدل من هم این نبوده که بخوام پر رنگ ببینه منو. کلا به نتیجه رسیدم هبچ چیز از یجایی بیشتر عمیق نمیشه بلکه ممکنه با چنگ زدن و کندن ناخوشایند وسیع تر شه که بهتر جدا شدن و معشوقه شدنه. الانا که گاهی میبینمش برام جالبه تو چهره م میگرده  یا یطوری بو میکنتم شبیه کشف و انبار کردن تو یاد.

Comments