جادوی یک کلمه

کلمات توانایی *آن را دارند که مرا در خود غرق کنند و از فکر بی فکر کنند، آنقدر که دیگر هیچ چیز دیگری در سرم نماند. ممکن است موقع رنگ کردن دیوار یا وقت کشیدن نقاشی روی بشقاب ها با زیر دوش مدام تکرارش کنم و فکر کنم چطور همچین چیزی وجود دارد، گاهی که کلماتی را در جملاتی خوانده ام که دیگر عملشان وجود ندارد بیشتر بهشان فکر می کنم. چند وقت پیشا بعد صحبت تلفنی و شرط بندی با کسی درمورد عذاب قوم لوط رفتم دوباره داستان رو خوندم جدا از اینکه درگیر ماجرا شدم که چرا زن لوط  جاسوسی اونو می کرده و به مردای شهر خبر می داده که چند مرد زیبا مهمان خانه شان اند حال اینکه سود مالی و عاطفی هم نمی تونسته براش داشته باشه و این عصیان و گناه برای بی منفعتی خودش موضوع جالب دیگه ای شد، کلمه ای که اسیرم کرد در این جمله بود "جبرئیل بادی در روی ایشان دمید طمس شدند، و طمس آن باشد که چشم و دهان و بینی یکی شود و روی ناپدید شود." "طمس شدن" و چرا دیگه به معنی ای که تو این جمله ست پیش نمیاد در واقعیت امروز ( طرف فکر میکنه اینا حقیقت روزگاری بوده و هیچ شک و شبه لی درش نداره انگار ;-)   ) . چند روزه که تو لغت نامه ها و شعر ها دنبالش می گردم و تکرارش می کنم انگار که از تکرارش بشه اتفاقی بیفته، یبار تو اینستاگرامم برای عکس سلفیم یه فیلتری رو امتحان می کردم که چشم ها و بینی و لب ها از صورت جدا می شدند و بعد بر می گشتن ، در یک لحظه ایش صورتت می موند بدون هیچی، فقط روی بود، همون موقع عکسو گرفته بودم یه مدت هم آواتارم بود، یادمه کلمات یه شعری هم عوض کردم و نوشتم "دل می رود ز دستم /روی می رود ز صورت" مسخره بازی. چند روز پیش که طمس شدن رو خوندم یاد اونم افتادم . تو این داستان کاری که جبرئیل می کنه دمیدن بادی که طمس کنندست چی بوده؟ مثلا فوتی کرده؟ یا بال هاشو بهم زده؟ نکنه فوت یکی از ما بتونه همچین کاری کنه؟ولی باید تو روی کسی فوت کرد و یا فقط با حسی از ترس و شکنجه باید همراه باشه که اتفاق بیفته؟ شاید هم وردی داره مثلا باید دستامونو در حالتی و سرعتی جوری تکون بدیم به سمت صورت کسی که طمس شه. و حالا اگه اینا ممکن باشه چرا باید بخوایم روی از صورت کسی ببریم؟ مثلا چرا نکشیمش؟فقط طمس کردن صورت؟ البته در ادامه ی  داستان لوط که اون ها ابراز پشیمونی و توبه می کنند (چه عجیب بوده تصویر صورت بی چشم و دهن ولی با صدا)و جبرئیل پری می کشه و صورتشون بر میگرده و مابقی قصه اتفاق میفته.
ولی من از این خوشم نمیاد که بشه ناپدید کرد و دوباره پیداش کرد، بنظرم اینطوری بی خودی ازش استفاده میشه، مگر اینکه طمس کردن رو کسی انجام بده و دوباره روی پیدا شدن رو کس دیگه ای، تازه اونم با شرایطی و دلایلی. فکر کردن و خیال در مورد این کلمه ادامه دارد.


*بعضی از اشیا،اسم آدم ها، جزئیات تن هم این توانایی رو دارن برام.

Comments