ثبت دوام برجریده ی عالم

خواهرم دوتا ریسه چراغ زده به دیوار روبه روی تختش و عکس آویزون کرده، عکس آدم ها تولدا سفرا ، منم چندتایی هستم.خوشم نمیاد عکس به دیوار باشه این که هر لحظه ببینیشون و آدم ها از توش لبخند بزنن و یاد روزهای شاد، مثلا چیه شبیه خوشی های الکی. ولی خودم چندتایی عکس به در یخچال خونم زدم، همشم شاد و خندان نیستن اتفاقا، مثلا یکیشون بعد از قطع پای باباست که رو تخت تو پذیرایی خوابیده، پای مصنوعیش هم کنارشه، چهار پایه هم وسط خونست به پنجره ها پرده نیست، درواقع خواب ظهر آخرای اسفنده وسط اثاث کشی. یکیش هم یه عکس تاره، بعد دعوا و دلخوری خواستیم بریم چیتگر فکر کردیم کاش ساز بیاره بعد من تو ماشین سر کوچه با دوربین آنالوگم کمین کردم و وقتی داشت دوون دوون و ساز به دست میومد ازش عکس گرفتم. از اینکه رو در یخچالن خوشم میاد دلیلم هم اینکه مثلا داری بستنی وانیلی رو بر میداری با سیروپ کارامل بخوری یه نگاهم به اینا میندازی یا وقتی با عجله رب بر میداری با اینکه جلو روتن نگاهشونم نمی کنی. وقتایی که با حوصله تر دم یخچالم و دستم به دستگیرشه و دارم درو باز می کنم با لبخندی میبینمشون بعد هم حین بطری آب رو سر کشیدن که گردنم چند درجه ای به عقب خمه از گوشه چشم راست به اینا نگاه می کنم بعد تق در یخچالو که می بندم، برام شبیه از گذشته به حال آوردنه فکرو خیاله، شبیه ببین تق گذشت.

Comments