از حماقت در حماقت

یه روز لباسام طوسی بود رفتم دستشویی همینطور تو فکر و خیال گوله های گرد سیاه از ماتحتم ریخت و  در یک هزارم ثانیه فکر کردم خر شدم و پشگل ریدم هرچند بعد تر فهمیدم که خر طور دیگری اجابت مزاجشه ، که البته همینم از خود خر پنداریم کم نکرد.

Comments