ای هم سلیقه

یه نفر هست که احساس می کنم اون جنون من از گذشته رو می فهمه .ازشم یه حرصی دارم اولین بار که کافه تهرون رو دیدم  که انقدر سلیقه ی دلخواهمه  ،رو میزی ها رنگ چوبا کمدا گیاهای دوروبر اتاق  دکور بار و آباژور ها  و گلدونای شیشه ای و پرده ها همه همونجوری بودن که من فکرشو کرده بودم . بعد هم که کافه امجدیه رو دیدم و فهمیدم هردوتا طراحش یکیه و اصلا وسیله ها یسری برای خودشه .
حالا اونروز فکر می کردم احتمالا این آدم لباس خواب قدیمی های ساتن و تور منو میفهمه حتی لوسیون و پودری که به گردنم میزنم و عطر وانیل و نارگیلمو .حتما ظرافت شونه ی طلایی مروارید بند سرمو میبینه و گردنبند ها گوشواره ها و گلسینه های گل رزمو .و میتونیم اتاق خواب  قشنگی بسازیم از زنبق های سفید تو گلدون های شیشه ای کنگره دار و توری بالای تخت و آینه ی ونیزی  و رو تختی  دانتل   .
و آشپزخونه ای با پارچ و لیوان های آبی و ظروف لعابی و چینی ها وشیشه ها بزرگی از عرقیجات .
حتما میدونه که اتاقا باید طاقچه داشته باشند و نور خونه با آباژور زرد بشه و مبل مطالعه پهن و مخمل کهربایی و راحت باشه و زیر پایی.
ولی ماجرا اینکه طرف بقدری چهره ی بداخلاقی داره که من هربار باهمه سلامعلیک می کنم و از کنار ایشون گذر میکنم.

Comments