ای خاطره ات خنده

یک ربع قبلش دوست دخترش از آلمان زنگ زده بود و این گفته من پیششم از اونور  میپرسید  پیش تو می خوابه؟جای من می خوابه؟اینم میگفت نه من جای تو می خوابم این جای من بخوابه. منم با خنده میگفتم بابا بیخیال رو کاناپه می خوابم. دوستم داشت با متلک میگفت که خودت چی فلانی و فلانی و فلانی همش پیشتن و یسری اسم دختر میگفت. رو تخت بیدار بودیم چراغ روشن بود نشسته بود که  دوتا پشه بکشه ،خونه ش حسابی سرده و فکر میکردیم این سگ جونا اصلا مگه برا تابستون نیستن و تو خونه ی به این سردی چه دوومی میارن.  داشت میگفت انقدر جای نیش پشه رو تنش زخم میشه  که حتما باید بکشتشون . بعد که چراغو خاموش کردیم گفت   سفر های شمال و جنوب  که می رفتیم برای اینکه پشه ها  منو نزنن  یجوری موقع خواب بغلم میکرد جاشم تو تنش که پشه ها اونو بزنن و اونو می زدن. بعد یکم سکوت شد ،گفت تنها حمایتی که بعنوان شوهر ازم داشت همین بود ،بعد هردو بدجنسی خندیدیم.

Comments