Shift deleted from my mind!

اینجوری براتون بگم که تو کتاب خوندن مثلا از این قسمت صفحه صدو بیست و هفت "رویای بابل"خیلی خوشم اومده:
کارآگاهه داره لیست غذاهایی که رستوران داشته رو به مشتریش میگه که در واقع دست پخت آشپز فیلیپینی یه که با زن یارو سروسری دارن احتمالا.
غذاهای اصلی شامل این ها بودند:
میگوی سرخ کرده
ماهی خاردار دودی با کره و آبلیمو 
خوراک گوشت گوساله با سبزیجات
خوراک گوشت گاو نمک سود با تخم مرغ
کباب دنده ی خوک با سس سیب
کباب جگر گوساله با پیاز
کوفته ی جوجه 
کوفته ی ران خوک با سس آناناس
شامی گوشت  گوساله با سس سرخ شده
جوجه کباب چند تکه
ران خوک پخته ی ویرجینیا با سیب زمینی شیرین
بوقلمون بریان با مخلفات
استیک راسته ی گوساله ی پرواری با ذرت
کباب فرانسوی دنده ی بره با نخود سبز
استیک راسته ی گوساله ی نیویورکی.
بعد مشتریه میپرسه هیچ کدومو مزه هم کردی؟کار آگاهه هم میگه آره بوقلمون و مخلفات که افتضاح هم بوده.مشتری کیف میکنه که  چه بهتر و  لعنت میفرسته زن بی لیاقتشو که چی تو این یارو دیده. بعد این میگه من فقط یه قاشق خوردم بسکه مزخرف بوده اونم میگه چه جالب و کارآگاهه  در مورد یارویی که داشته دورو بر اینا گلدون  بزرگی که  اسب  سوار های چینی روش در حال تاخت و تازن رو گرد گیری میکنه میگه که بهش شک داره واقعا  داره اینکارو میکنه یا گوش وایساده و وانمود میکنه و  شاید هم واقعا فکر  میکنه نظرم درباره ی "بو قلمون بریان با مخلفات"جالبه.
اینجوری تر بگم که سلیقه و  طبع م طوریه که از  بی اهمیت ترین قسمتای رفتاری اخلاقی آدما معمولا خوشم میاد و اینجور تو عاشقی از صفحات بی ربط و حاشیه ای طرف خوشم میاد که نه طرف میفهمه نه اطرافیانم که آخه چرا.

Comments